bosss little hacker (part 17)[پارت آخر]
+: هر دوتاشونو بردارید ببرید و تمام پوستشونو بکنید
دو مرد و گرفتن و با خودشون بردن
اینجا کدوم گوریه
نفسم و حبس کردم که صدایی ازم بیرون نره
الان باید جیمین برسه چرا نیومده
+: هی کوچولو بیا بیرون میدونم همین اطرافی
دستمو رو دهنم گزاشتم
+: باشه......مجبورت نمی کنم خودت بیا پیشم
اینو گفت و با صدای قدم هاش دور شد
دستمو برداشتم و یه نفس راحت کشیدم
باید از اینجا میرفتم بیرون
صدای داد کشیدن میومد
پس یکم دیگه صبر کردم وقتی صدای داد و جیغ تموم شد
از جام پاشدم و آروم به دنبال راه خروج میگشتم
بالاخره در خروجی رو پیدا کرده بودم
میخواستم اولین قدم رو بردارم که از پشتم صدایی اومد
با عجله و شتابان شروع کردم به دویدن و هی پشت سرم و نگاه میکردم
وقتی برگشتم تا از در بیرون برم با بد.ن های بدون پو.ست مواجه شدم از شدت شک روی زمین افتادم
اینا همون دو تا مرد قبلی بودن!!؟
من...........فکر میکردم دارن اغراق میکنن
ولی........واقعا پو.ست اونارو کنده بودن
+: میبینی ........دارن در ازای گم کردن تو تنبیه میشن
برگشتم سمتش
ا.ت: از......ازم ......چی می خوایییی(داد)
بهم نزدیک شد
+: اینکه به یادم بیاری تو باید برای من می بودی ولی اون حر.و.م.زا.ده ...........
ا.ت: م......منظورت چیه!؟
+: تو........
جیمین : ا.تتتتتت
با شنیدن صدای جیمین از خوشحالی برگشتم سمتش ولی این کافی بود برای عصبانی کردنش
با شدت اومد و چونم و به سمت خودش برگردوند
+: تو واقعا منو یادت نمیاد؟ من شاید پیشت نبودم ولی همش به خاطر اون جیمینه که براش یه مر.گ صحنه سازی شده ترتیب دادم تا فکر کنه منو ک.شته....(پوزخند)
ا.ت: ت.........تو...........ج...و.نگ
جیمین بهمون نزدیک شد و با جدیت به صورتش نگاه کرد
جیمین: جئون جونگ کوک....... بالاخره همو دیدیم
#پایان
دوزتان بهتون توی دو تا پست قبلی در مورد پایان این فیک گفتم پس پارت بعدی نداره:)
امیدوارم از این فیک هم لذت برده باشید....=]🦥❤️
دو مرد و گرفتن و با خودشون بردن
اینجا کدوم گوریه
نفسم و حبس کردم که صدایی ازم بیرون نره
الان باید جیمین برسه چرا نیومده
+: هی کوچولو بیا بیرون میدونم همین اطرافی
دستمو رو دهنم گزاشتم
+: باشه......مجبورت نمی کنم خودت بیا پیشم
اینو گفت و با صدای قدم هاش دور شد
دستمو برداشتم و یه نفس راحت کشیدم
باید از اینجا میرفتم بیرون
صدای داد کشیدن میومد
پس یکم دیگه صبر کردم وقتی صدای داد و جیغ تموم شد
از جام پاشدم و آروم به دنبال راه خروج میگشتم
بالاخره در خروجی رو پیدا کرده بودم
میخواستم اولین قدم رو بردارم که از پشتم صدایی اومد
با عجله و شتابان شروع کردم به دویدن و هی پشت سرم و نگاه میکردم
وقتی برگشتم تا از در بیرون برم با بد.ن های بدون پو.ست مواجه شدم از شدت شک روی زمین افتادم
اینا همون دو تا مرد قبلی بودن!!؟
من...........فکر میکردم دارن اغراق میکنن
ولی........واقعا پو.ست اونارو کنده بودن
+: میبینی ........دارن در ازای گم کردن تو تنبیه میشن
برگشتم سمتش
ا.ت: از......ازم ......چی می خوایییی(داد)
بهم نزدیک شد
+: اینکه به یادم بیاری تو باید برای من می بودی ولی اون حر.و.م.زا.ده ...........
ا.ت: م......منظورت چیه!؟
+: تو........
جیمین : ا.تتتتتت
با شنیدن صدای جیمین از خوشحالی برگشتم سمتش ولی این کافی بود برای عصبانی کردنش
با شدت اومد و چونم و به سمت خودش برگردوند
+: تو واقعا منو یادت نمیاد؟ من شاید پیشت نبودم ولی همش به خاطر اون جیمینه که براش یه مر.گ صحنه سازی شده ترتیب دادم تا فکر کنه منو ک.شته....(پوزخند)
ا.ت: ت.........تو...........ج...و.نگ
جیمین بهمون نزدیک شد و با جدیت به صورتش نگاه کرد
جیمین: جئون جونگ کوک....... بالاخره همو دیدیم
#پایان
دوزتان بهتون توی دو تا پست قبلی در مورد پایان این فیک گفتم پس پارت بعدی نداره:)
امیدوارم از این فیک هم لذت برده باشید....=]🦥❤️
۷.۵k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.